لیسا

انتظار

1392/10/14 16:44
نویسنده : لیسا
242 بازدید
اشتراک گذاری

نگاه کن 

نگاه کن چگونه هستی ام به تو پیوند خورده است .. 

ببین چقدر از تو پر شده است لحظات تنهایی ام. 

زمستان امسال را گویا پایانی نیست .

همه لحظاتم  در شب سپری می شود . 

نوری نیست، رودی نیست ، چشمان سیاه مرا ،  به گمانم دیگر فروغی نیست .

 

انتظار می کشم .. 

می شمارم لحظه ها را ... 

شاید از تو خبری باشد و نیست . 

مادرم با یک نگاه تمام کلمات را از چشمانم می خواند.

چه قدر ملالت کشیده که بینوا مرا از تو می ترساند... 

می گویدم می آید ، در تمام لحظات زندگی ات جاری می شود و چون سیل تو را با خود می برد.. 

 

بیا مرا در خود غرق کن... 

بیا و ادامه من باش 

بیا و بعد از من باش

انقدر انتظار کشیده ام  که دیگر صورت ماهت را ازمیان این همه غبار ناامیدی  نمی ببنم.

هر ماه به امید ماه آینده ... 

هر بار به امیدی واهی .. 

خدایا تو شاهد و گواهی 

مرا یاوری نیست 

به امید تو شده ام راهی

بیا ببر مرا از خود دور کن 

روزمرگی ام را پر ز نور ،ز شراره و شور کن.

 آن لحظه ای که هرگز در وصف و خیال اکنون من نگنجد . پر ز آن خوشبختی بی اندازه که در تمام مویرگ های من می جنبد ، از آن شب های بی قراری که از با تو بودن به اوج حق پرستی می رسم  . 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سحر
15 دی 92 9:34
خیلی خوب می نویسی لیسا جون ...
مامانا
15 دی 92 9:36
خدا به همه منتظرا جواب بده به شما هم همینطور قلم زیبایی داری ..
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به لیسا می باشد