لیسا

نکند اندوهی برسد از سر دشت!!

1393/7/29 16:04
نویسنده : لیسا
266 بازدید
اشتراک گذاری

پاهای برهنه ام را بر روی هر خار و خسی می نهم.

اشک می ریزم از دردی که نمی دانم چطور به جانم افتاد و چطور از من رخت بربست.

تو در منی و هر دردی در من تو را می آزارد!

آرام باش کوچک من . من به دردهای این دنیا عادت دارم.

این درد هم چونان دیگران می آید و می رود.

شب صبح می شود. و از پس ظلمت این شکم نه توی من خورشید عالم تاب را خواهی دید.

طاقت من زیاد است عزیزکم.

تو فقط به من بچسب و همراه من بیا.

چیزی باقی نمانده .

این سه ماه آخر را نیز آرام و بی دغدغه زیر پوست من رشد کن شیرین ترین رویای من.

 

 

 

دردی شدید در کلیه راست . ورم کلیه . بیمارستان چمران. گریه . باران. استیصال. ابروهای در هم گره خورده. نگرانی پدر . اشک  مادر. 4 شب بی خوابی. و در نهایت لطف و کرم پروردگار عالم و بهبود... خدایا شکرت.

پسندها (1)

نظرات (1)

niloofar
30 مهر 93 17:30
خدا بدنده لیسا. چت شده بود؟؟؟ چرا نمیای یه خبر از خودت بدی دختر؟؟ انشااله که مشکل هرچی هست برطرف شده باشه عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به لیسا می باشد