لیسا

حس می کنم در تاریکی قدم می زنم.

1392/10/15 9:41
نویسنده : لیسا
245 بازدید
اشتراک گذاری

 زمستان پیش رویم است ... 

تو از آنسوی ابدیت به من و خواسته های بی امانم برای داشتنت نظاره می کنی... 

من خیره به جوانه  های ریز حیاط باغچه ، در آرزوی یک معجزه ام...

بوی نرگس می آید ...

چهره شیرینت را مدام در ذهنم تصور می کنم...

به سان آن  ماهی که در حوض موسیقایی قلبم می رقصد ، از دستان لرزان من گریزانی ...

می دانم می آیی..

در کوچه های سرد قدم می زنم و خودم را قانع می کنم که تو اکنون از بالای تمام ساختمان های شهر مرا می پایی ...

حس می کنم تو هم در انتظار بودن هستی..

دست در دستانم بگذار ...

من را ببین ...

سراپا خیس و یخ زده از مسیری آمده ام که گفته اند تو در آن گام زده ای ..

پاهایم می لرزد..

اشک هایم بی امان می بارند...

مرا ببین .

مرا دریاب ..

نقطه ای از نور در این تاریکی برایم روشن کنی ای کاش...

من هستم ..

تو هم بیا و عاشقانه با من باش... 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مانلی
28 آذر 92 11:26
یه جایی یه گوشه ای از اون بالا نگاهت می کنه خب ... تو دنبالش بگرد نه با پاهات .. با دلت پیداش می کنی
لیسا
15 دی 92 9:37
آره مانلی جون با تمام وجودم حسش می کنم ...
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به لیسا می باشد